خانه شلوغم .....دوستت دارم
یک روزی که از خانه دور بودم یادم آمدآدم میتواند دلتنگ شود برای شلوغی های خانه اش، برای مدادهای گم شده کز کرده زیر میز، برای تکه اسباب بازی های شکسته روی زمین، برای دیوارهای از یک متر به پایین کثیف و خط خطی و پر از جای دست های کوچولو، برای فرش پر از لک ،برای مبل های گود رفته از پریدن بچه، برای خرت و پرت های زیر مبل ،برای تکه های پازل توی کابینت، برای کشوهایی که هر روز چند بار زیر و رو شده اند و هیچ چیز درونشان پیدا نمیشود، برای شلوغی هایی که بوی بچه میدهد شلوغی هایی که گاهی روانی ام میکند از کوره درم میاورد شلوغی هایی که حساسم میکند وگاهی بی صبر. چقدرعجیب است این دنیا یک روزی که از خانه دور بودم حتی وا...